وقت رفتن...
خلاصه ما رفتنی شدیم...
بعد از مدتها کش و قوس و تصمیم گیری در خصوص مهاجرت از تهران و بررسی گزینه های مختلف و علی الخصوص سه گزینه خوانسار،دماوند و آبسرد خلاصه تصمیم نهائی به مهاجرت به شهر آبسرد در حومه شرقی شهرستان دماوند گرفته شد و بعد یه دفعه و به طرز عجیب و غریبی مراحل انتقال همسرم به دماوند که در حالت عادی یکی دو سال طول می کشید در کمتر از یک ساعت انجام شد و دست تقدیر ما را با سرعت غیر قابل کنترلی در آستانه مهاجرت به شهری قرار داد که با وجود داشتن کلی فامیل تو آنجا باز توش تنهای تنها هستیم(البته به استثنای چند تا دوست با معرفت و یکی دو نفر فامیل مهربان) و به ناگاه خودمون رو در آستانه این مهاجرت بزرگ به این شهر فوق العاده کوچک دیدیم...
برای من که تو تهران به دنیا آمده بودم و تو این شهر بزرگ شده بودم و تقریبأ تو هیچ شهری حتی خوانسار عزیز هیچ کسی رو ندارم مهاجرت یک ریسک بزرگه،هر چند بخاطر اینکه هیچ کس رو هیچ جا ندارم همه شهرها برای من یک حالت رو داشتند و دارند...همه جا برای من غربت بود و هست و شاید خواهد بود...البته این شرائط برای همسرم خوبم هم وجود داشت ولی با توجه به ریشه های آبسردی همسرم فکر می کردیم آنجا کمتر غریب هستیم هرچند که اشتباه می کردیم و این هیجان مهاجرت رو زیادتر می کنه...
همه آبسرد رو به باغهای سیب و ویلاهای رویائی و البته میلیاردی آنجا می شناسند ولی ما مسافر خود شهر آبسرد هستیم و با ویلاهای اعیانی آنجا فعلأ کاری نداریم...شهری کوچک با حدود ده هزار نفر جمعیت که البته تو تابستان این جمعیت به صد هزار نفر هم می رسه...شهری کوچک واقع شده در دشت مرتفع جمع آبرود در فاصله 50 کیلومتری شرق کلانشهر تهران...شهری نسبتأ گران که آب و هواش حرف نداره،البته به استثناء پائیز و زمستونش که واقعأ سرد و غیرقابل تحمله و همین الان شهر رنگ زمستانی بخودش گرفته...
فعلأ دنبال یک خانه مناسب هستم که هنوز آنچه مطلوب ماست پیدا نشده و همین حال همه ما رو گرفته...آپارتمان های آنجا حداکثر 2 طبقه و غیر مهندسی ساز هستند و طرف آپارتمان درست کرده 120 متر یک خوابه بدون پارکینگ و انباری و پکیج و حتی کابینت و سالنش 100 متر و خواب و آشپزخانه و سرویس جمعأ رو هم 20 متر!!!یعنی قناص قناص...جالبه که همه خانه ها همین شکل هستند و علیرغم وسعت زیاد خانه ها واقعأ بد ساخته شدند...حتی چند نمونه بود که طول خانه 20 برابر عرض خانه بود و بیشتر شبیه غار بود تا خانه...
خلاصه فعلأ دنبال خانه هستیم تا ببینیم چه می شود...
پی نوشت:دعا کنید یک جای خوب و مناسب پیدا کنیم تا حداقل تو سرمای 25 درجه زیر صفر زمستان آنجا یخ نزنیم...