هوای خانه...
اهل بازنویسی متن شعرها و ترانه ها نیستم،علی الخصوص اگه اونور آبی باشند ولی گاهی اوقات قلم کم میاره و چاره ائی نیست جزء نقل قول از بعضی ها...این ترانه از یک ترانه سرای معاصر به نام م.سپند هستش که نمی دونم کیه ولی وصف حال الان منه برای شما نقل می کنم...این ترانه رو هم بگذارید بعنوان اشانتیون همه مطالب سیاسی،اقتصادی و اجتماعی خوانسارنامه
ﻫﻮای ﺧﺎﻧﻪ ﭼﻪ دﻟﮕﻴﺮ ﻣﻲﺷﻮد ﮔﺎﻫﻲ
از اﻳﻦ زﻣﺎﻧﻪ دﻟﻢ ﺳـﻴﺮ ﻣﻲﺷﻮد ﮔﺎﻫﻲ
ﻋـﻘـﺎب ﺗـﻴـﺰ ﭘـﺮ دﺷـﺘـﻬﺎی اﺳـﺘﻐﻨﺎ
اﺳـﻴـﺮ ﭘـﻨﺠﻪی ﺗﻘﺪﻳﺮ ﻣﻲﺷﻮد ﮔﺎﻫﻲ
ﺻـﺪای زﻣـﺰﻣـﻪی ﻋﺎﺷـﻘﺎن آزادی
ﻓﻐﺎن و ﻧﺎﻟﻪی ﺷﺒﮕﻴﺮ ﻣﻲﺷﻮد ﮔﺎﻫﻲ
ﻧـﮕـﺎهِ ﻣـﺮدم ﺑـﻴـﮕﺎﻧـﻪ در دل ﻏـﺮﺑـﺖ
ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﺧﺴﺘﻪی ﻣﻦ ﺗﻴﺮ ﻣﻲﺷﻮد ﮔﺎﻫﻲ
ﻣﺒﺮ ز ﻣﻮی ﺳﭙﻴﺪم ﮔﻤﺎن ﺑﻪ ﻋﻤﺮ دراز
ﺟﻮان ز ﺣﺎدﺛﻪای ﭘـﻴﺮ ﻣﻲﺷﻮد ﮔﺎﻫﻲ
ﺑﮕﻮ اﮔﺮ ﭼﻪ ﺑﻪ ﺟﺎﻳﻲ ﻧﻤﻲرﺳﺪ ﻓﺮﻳﺎد
ﻛﻼم ﺣﻖ دمِ ﺷﻤﺸـﻴﺮ ﻣﻲﺷﻮد ﮔﺎﻫﻲ
ﺑـﮕـﻴـﺮ دﺳـﺖ ﻣﺮا آﺷـﻨﺎی درد ﺑـﮕﻴﺮ
ﻣﮕﻮ ﭼﻨﻴﻦ و ﭼﻨﺎن، دﻳﺮ ﻣﻲﺷﻮد ﮔﺎﻫﻲ
ﺑﻪ ﺳﻮی ﺧﻮﻳﺶ ﻣﺮا ﻣﻴﻜِﺸﺪ ﭼﻪ ﺧﻮن و ﭼﻪ ﺧﺎک
ﻣـﺤـﺒـﺖ اﺳـﺖ ﻛـﻪ زﻧـﺠـﻴـﺮ ﻣـﻲﺷـﻮد ﮔـﺎﻫـﻲ...