یک رنگی
این حقیر ارادت خاصی به حافظ شیرازی(علیه الرحمه)دارم،البته این علاقه و ارادت بخاطر غزلیات عاشقانه ایشان نیست بلکه بخاطر صراحت لهجه و بیان نقادانه وی می باشد و در این بین تیغ تیز انتقادات ایشان بیش از هر کس متوجه متظاهران و ریاکاران فخر فروش و به بیانی زاهدان آزمند و صوفیان نیرنگ ساز و واعظان سیاست باز بود...زاهدان و صوفیان و واعظانی که با ریا کاری و ظاهر سازی عوام الناس را فریب داده و ضمن تکفیر مخالفین خود زمینه را برای چپاول اموال مردم بوسیله حکام ظالم فراهم می آوردند.
حافظ دشمن ریاکاری و تزویر بود و در جای جای دیوان اشعار او می توان رد پای این دشمنی را دید...حافظ می دانست که ریاکاران و ظاهر پرستان مُزوِر در همه طول تاریخ وجود داشته اند و همانطور که در گذشته بوده اند در حال و آینده نیز وجود خواهند داشت و امروز ما،آینده دوران حافظ است و ما در حال حاضر نیز شاهد وجود ریاکاران فریبکار به ظاهر مُتشرع هستیم که با سلاح تکفیر و تحقیر به مخالفین خود حمله می کنند.
می دانم که همه دوستان به دیوان حافظ دسترسی دارند ولی این غزل حافظ را به همه یکرنگان عالم که بدون ریا و تظاهر در این ماه بندگی،مقیم میخانه الهی بوده و بر سر خوان پر نعمت پیر خرابات میهمان هستند تقدیم می کنم:
زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست
در حق ما هرچه گوید جای هیچ اکراه نیست
در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست
در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست
تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند
عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست
چیست این سقف بلند سادۀ بسیار نقش
زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست
این چه استغناست یارب وین چه قادر حکمت است
کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست
صاحب دیوان ما گوئی نمی داند حساب
کاندرین طغرا نشان حسبه لله نیست
هر که خواهد گو بیا و هر چه خواهد گو بگو
کبر و ناز و حاجت و دربان بدین درگاه نیست
بر در میخانه رفتن کار یکرنگان بود
خود فروشان را به کوی می فروشان راه نیست
هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست
ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست
بنده پیر خراباتم که لطفش دایم است
ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست
حافظ ار بر صدر ننشیند زعالی مشربی ست
عاشق دُردی کش اندر بند مال و جاه نیست