کوشش بیهوده به از خفتگی
این پست رو با بیان یک لطیفه بی مزه و تکراری می خوام شروع کنم:
می گن یه بنده خدائی داشت از ولایتشون با اتوبوس شب رو می رفت یک شهر دیگه،نصف شب که همه خواب بودن رفت بالاسر راننده و با حالت معترض و با اشاره به مسافرهای خواب به راننده گفت...آقای راننده اینها که همه خوابند پس تو واسه کی داری رانندگی می کنی!!!
این ماجرا حکایت خیلی از ماست که فکر می کنیم اگه کاری می کنیم باید همه مارو ببینند و واسه ما دست بزنند و هورا بکشند.
خیلی وقت ها خیلی از کارهای ما صرفأ انجام وظیفه است و طبعأ بابت انجام وظیفه هم نباید انتظار تشویق و تعریف رو از کسی داشت ولی وظیفه را هم نمی توان سرسری و با بی مسئولیتی و از سر رفع تکلیف انجام داد.
وظیفه ما وبلاگ نویس ها تو جامعه یک وظیفه انتقادی و اصلاحی بوده و بعنوان چشم های بینا و زبان گویای جامعه موظف هستیم نسبت به هر پدیده و اتفاقی که تو اطراف ما میفته عکس العمل صحیحی رو از خودمون نشون بدیم و تو این مسیر نباید توقع تشویق و تعریف رو از کسی داشت و حتی تو این راه باید انتظار هزار و یک بلا و مصیبت رو داشت.
ما تو این مسیر مامور به انجام وظیفه هستیم نه مامور به کسب نتیجه و نباید انتظار داشته باشیم که نوشته های ما فورأ و حتمأ به نتیجه برسه...
ولی به هر حال نوشته های ما وبلاگ نویس ها چه خونده بشه و چه خونده نشه ما باید بنویسیم و بقول شاعر
یار می خواهد چنین آشفتگی کوشش بیهوده به از خفتگی
خیر مقدم گفته حضورتان را در وبستان خوانساریها
وخرسندم از آشناییتون
امیدوارم که موفق وپیرو باشید
به امید خوانساری همیشه سبز ...